امروز سه شنبه 25 اردیبهشت 1397 است . این روز را روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نام نهاده اند.
تخصص ما مهندسی برق و الکترونیک و کارمان فروش کالاهای برقی، دیجیتال و جانبی است. اما پیش از هرچیز از مردم ایران زمین هستیم و به فرهنگ و ادب ایران و ایرانیان فرهیخته علاقه داریم. پس گاهی به مناسبتی مقاله ای و مطلبی از فرهنگ و ادب ایران نوشته ایم و به اشتراک گذاشته ایم.
برپایهٔ بیتهایی در خود شاهنامه و منابع نخستینی چون گزارشهای نظامی عروضی و نصیرالدّین قزوینی، فردوسی یک مسلمانِ شیعه بود؛ اما برخی از پژوهشگران در سالهای اخیر دربارهٔ کیش وی اظهار تردید کردهاند. برخی تنها او را شیعه نامیدهاند؛ برخی دیگر همچون مَلِکُ الشُّعَرای بهار این پرسش را بیان کردهاند که آیا فردوسی شیعهٔ زِیْدی، اسماعیلی یا دوازده امامی بودهاست. نلدکه بر این باور بود که فردوسی شیعه بود، ولی او را جزوِ غُلاتِ شیعه نمیدانست. شیرانی فردوسی را سنّی یا شیعهٔ زیدی میخواند، ولی شیرانی بیشتر دغدغهٔ پشتیبانی از سنیمذهب بودن سلطان محمود را دارد. محیط طباطبایی نیز فردوسی را شیعهٔ زیدی میدانست. عباس زریاب خویی بحث میکند که فردوسی شیعهٔ اسماعیلی است، درحالیکه احمد مهدوی دامغانی بر این باور است که فردوسی شیعهٔ دوازدهامامی است. تنها گواهی که برای سنّی یا زیدیمذهب بودن فردوسی آورده شدهاست همان بیتهایی است که در ستایش ابوبکر، عمر و عثمان در بخش آغازین شاهنامه آوردهشده، ولی این بیتها همچنانکه از سیاقِ آنها برمیآید با متن همخوانی ندارند و افزودنی هستند. با کنار گذاردن این بیتها، شکی باقی نمیماند که فردوسی شیعه بودهاست. افزون بر این، باید این مطلب را در نظر داشت که طوس از دیرباز کانونِ تشیع بودهاست و نیز خاندان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق هم بهظاهر شیعه بودهاند.
مشهور است که فردوسی، از دوستان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت و شیفته مقام حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بوده است. این معنا در اشعار بسیاری از فردوسی تجلی یافته است:
خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی درو ساخته | همه بادبان ها برافراخته |
میانه یکی خوب کِشتی عروس | برآراسته همچو چشم خروس |
پیمبر بِدو اندرون با علی | همه اهل بیت نبّی و وصی |
اگر خُلد خواهی به دیگر سرای | به نزد نبی و وصی گیر جای |
گرت زین بَد آید گناه من است؟ | چنین دان و این راه، راه من است |
بر این زادم و هم بر این بگذرم | یقین دان که خاک پیِ حیدرم |
اما مضمون سخنان سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام در شاهنامه:
مگر بند، کز بند عاری بود | شکستی بود زشت کاری بود |
اشاره به این شعر امام حسین در روز عاشورا دارد که:
القَتلُ اَولی من رُکوبِ الغاری؛ کشته شدن بهتر از ننگ تسلیم است.
رستم: مرا کشتن آسان تر آید ز ننگ
امام حسین علیه السلام : مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق چه آسان است.
رستم: و گر باز مانم به جایی ز جنگ
امام حسین علیه السلام خطاب به برادرش محمّد حنفیه می فرمایند: ای برادر، به خدا قسم، اگر در زمین پناهگاه و چاره ای نداشته باشم، با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
فردوسی از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستیزان جهان می آموزد که در برابر بیگانگان سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورند و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهند و این همان مضمون سخنان سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام در کربلاست.
مرا مرگ خوش تر از آن زندگی | که سالار باشم کنم بندگی |
بزرگی که انجام آن تیرگی است | بر آن مهتری بر بباید گریست |
به نام نکو گر بمیرم رواست | مرا نام باید که تن، مرگ راست |
امام حسین علیه السلام : موتٌ فی عزٍّ، خیرٌ من حیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگانی با ذلت است.
چنین گفت کامروز مُردن به نام | به از زنده، دشمن بدو شادکام |
امام حسین علیه السلام : مرگ در راه عزت، جز زندگانی جاوید نیست و زندگانی با ذلت جز مرگی که از زندگی تهی است نخواهد بود.
مرا مرگ خوش تر به نام بلند | از این زیستن با هراس و گزند |
امام حسین علیه السلام : من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم کاران را جز خواری نمی بینم.
فردوسی نام نیک و افتخارآمیز را بهترین و با ارزش ترین یادگار انسان می داند و از زبان پهلوانان شاهنامه می گوید:
جهان یادگار است و ما رفتنی | به گیتی نماند به جز گفتنی |
به نام نکو گر بمیرم رواست | مرا نام باید که تن مرگ راست |
این بیت ها یادآور اشعاری است که امام حسین در برابر سپاه «حُر» خواند:
من می روم و مرگ بر جوانمرد، ننگ نیست؛ آن جوانمردی که اندیشه خیر داشته باشد و در راه اسلام جهاد کند و نیز در راه شایستگان از جان بگذرد و از هر ناشایستی دوری گزیند و با هر تبهکاری ناسازگاری کند. من این زندگانی را نمی خواهم. و چه زنده بمانم یا بمیرم کسی مرا سرزنش نمی کند، تو مورد ملامتی که با ذلت زندگی کنی.
همان نیک نامی به و راستی
که کرد ای پسر سود برکاستی؟
مرا مرگ نامی تر از سرزنش | به هرجای بیغاره بدکنش |
حکیم ابوالقاسم فردوسی همانند دیگر شعرای نام آور ایران نه تنها در آغاز شاهنامه خداوند یکتا را به زیبایی وصف کرده است؛ بلکه در سراسر این کتاب، نام خدا را، زینت بخش داستان های ایرانیان قدیم نموده است.
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر، برنا بود
سخن هیچ برتر ز توحید نیست به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است
به نام خداوند جان و خرد | کز این برتر اندیشه بر نگذرد |
خداوند نام و خداوند جای | خداوند روزی ده رهنمای |
خداوند کیهان و گَردانْ سپهر | فروزنده نام و ناهید و مهر |
ستودن نداند کس او را چو هست | میانْ بندگی را ببایَدْتْ بست |
پرستنده باشی و جوینده راه | به ژرفی به فرمانْش کردن نگاه |
از داستان های شاهنامه چنین برمی آید که در ایران قبل ازاسلام، زنان و دختران پادشاه دارای موقعیّتی ممتاز و همه دارای حجاب و پوشش بوده اند و فردوسی هنگامی که صفتی برای آنها می آورده از کلمه «پوشیده» و «پوشیده روی» استفاده می کرده است. از جمله در داستان بیژن و منیژه در چند جا برای دختران تورانی این تعبیر را به کار برده است.
به پرده درون دُخت پوشیده روی | بجوشید مهرش بپوشید موی |
منیژه منم دخت افراسیاب | برهنه ندیدی مرا آفتاب |
همه دُخت ترکان پوشیده روی | همه سرو قد و همه مُشک موی |
وزان پس بفرمود شاه جهان | که آرید پوشیدگان را نهان |
همان دختر شاه پوشیده روی | کسی کو نیاید ز پرده به کوی |
تهمینه دختر شاه سَمنگان زمانی که خود را به رستم معرفی می کند چنین می گوید:
یکی دخت شاه سمنگان منم | ز پُشت هُژَبرو پلنگان منم |
به گیتی ز شاهان مرا جفت نیست | چو من زیر چرخ بلند اندکی است |
کس از پرده بیرون ندیده مرا | نه هرگز کس آوا شنیده مرا |
بپرسید کآ هو کدام است زشت
که از ارج دور است و دور از بهشت
چنین داد پاسخ که زن را که شرم
نباشد به گیته نه آواز نرم
یا در جای دیگر:
کدام است با ننگ و با سرزنش
که باشد ورا هرکسی بد کنش
زنانی که ایشان ندارند شرم
به گفتن ندارند آواز نرم
و در باب پوشیده رویی می آورد:
هم آواز پوشیده رویان اوی
نخواهم که آید ز ایوان به کوی
یا:
همه روی پوشیدگان را زمهر
پراز خون دل است و ، پرازآب چهر
همان پاک پوشیده رویان تو
که بودند لرزنده بر جان تو
فردوسی بهترین زنان را زنانی می داند که شوهران خود را خشنود کنند و این نکته وجه دیگری است از جایگاه زن در فرهنگ ایران قدیم:
بهین زنان جهان آن بود
کز او شوی همواره خندان بود
سخنان اخلاقی شاهنامه
میاسای ز آموختن یک زمان | ز دانش میفکن دل اندر گمان |
اگر بر خرد چیره گردد هوا | نیابد ز چنگ هوا، کس رها |
خردمند کآرد هوا را به زیر | بود داستانش چو شیر دلیر |
بخور آن چه داری و بیشی مجوی | که از آز کاهَد همی آبروی |
به گیتی به از راستی پیشه نیست | ز کژّی تَبَر هیچ اندیشه نیست |
چو با راستی باشی و مردمی | نبینی به جز خوبی و خرّمی |
به رنج اندر است ای خردمند گنج | نیابد کسی گنج نابرده رنج |
به نزد کهان و به نزد مهان | به آزار موری نیرزد جهان |
مکن بَد که بینی به فرجامْ بد | ز بد گردد اندر جهان نامْ بد |
نگر تا چه کاری، همان بِدْروی | سخن هرچه گویی همان بشنوی |
تو تا زنده ای سوی نیکی گرای | مگر کام یابی به دیگر سرای |
سَرِ مردمی بردباری بود | سبک سر همیشه به خواری بود |
مکن بَد که بینی به فرجامْ بد | ز بد گردد اندر جهان نامْ بد |
نگر تا چه کاری، همان بِدْروی | سخن هرچه گویی همان بشنوی |
تو تا زنده ای سوی نیکی گرای | مگر کام یابی به دیگر سرای |